شهید صــادق نــورالهــی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید صــادق نــورالهــی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید صــادق نــورالهــی

آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام صادق نورالهی از شهدای دانش آموز شهرستان قائم شهر می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : قربان علی
تاریخ تولد : 1348/07/01
تاریخ شهادت : 1367/05/01
محل تولد : قائم شهر
گلزار شهدای امام زاده طاهر قراخیل قائم شهر
نحوه شهادت : اصابت ترکش
محل شهادت : شلمچه
منتظر نظرات و پیشنهادات و اطلاعات شما هستیم.

طرح لایه باز فتوشاپ وصیت نامه و زندگی نامه شهید صادق نورالهی

شهید صادق نورالهیشهید صادق نورالهی

شهید صادق نورالهی

شهید صادق نورالهی

 

میثم میثم
۱۵ بهمن ۹۶ ، ۰۵:۳۶ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

شهید صادق نورالهی



میثم میثم
۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۴۶ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

شهید صادق نورالهی


  
میثم میثم
۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۲۵ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۰۶ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

لینک سایت جنگ و درنگ 

شهید صادق نورالهی



شهید صادق نورالهی

شهید صادق نورالهی

شهید صادق نورالهی

شهید صادق نورالهی

شهید صادق نورالهی

میثم میثم
۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۰۲ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

بسم الله الرّحمن الرّحیم

  وصیّت‌نامه‌ی شهید صادق نوراللهی

 

مبـــادا خـویشتن را وا گـــذاریم        امـــام خـویش را تنـها گــذاریم

ز خـــون هر شهیدی لاله ای رست       مبـــادا روی لالـــه پـا گــذاریم

« وَالَّذینَ جَاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا1 »

« بدرستی آن‌هایی که در راه ما جهاد می‌کنند، ما آن‌ها را به خودمان هدایت می‌کنیم. »

این‌جانب فرد گناهکار، صادق نوراللهی، فرزند قربانعلی، ساکن روستای قراخیل. بنا به وظیفه‌ی شرعی خودم به نوشتن وصیّت‌نامه، اقدام نمودم. به‌نام خدا، به‌نام اوکه: حرکت
برای اوست و هدفی جز پیمودن راه او را ندارم. به‌نام او که در راهش هزاران شهید و مجروح و معلول و مفقودالاثر داده‌ایم. خدایا! به رضای تو راضی هستم و از این‌که این جسم
و این چند قطره خون ناقابل را، در راه تو می‌دهم و چیز دیگری ندارم،
شرمنده هستم. ای کاش! جان‌ها داشتم و در راه تو می‌دادم. خدایا! من از تو
دو چیز آرزو دارم، یکی این‌که برای من حقیر و گناه‌کار، شهادت را نصیبم کنی، و اگر من حقیر لیاقت شهادت را ندارم، ایمانی محکم عطا کن، تا در برابر حملات دشمن از
هیچ چیزی ترسی نداشته باشم. خدایا! خدایا زبانم را در راستگویی همچون زبان اباذر. سلاحم را برنده و کوبنده، هم‌چون شمشیر مالک اشتر بر قلب دشمن. استقامتم را در مقابل دشمن، همچون میثم تمار ساز: « ای دشمنان دین و امام! اگر زبانم را از پشت بیرون بیاورید، دست از خمینی و فرمانش برنمی دارم، و بر نخواهم داشت » خدایا! به‌خاطر پاسداری از دین مقدّس تو لبیّک گفتن به امام عزیزم و سرورم حسین(ع) به جبهه آمده‌ام تا راه نجات برای روز آخرتم باشد. ای امام! به خون تمامی شهدای راه استقلال و آزادی قسم می‌خورم، که تا جان در بدن دارم از پای ننشینم. ای امام من همان‌قدر که مشتاق جبهه‌های نبرد هستم مشتاق دیدن روی تو نیز هستم و دستور تو را از جان و دل پذیرا می‌باشم من می‌خواهم که به دستان تو بوسه بزنم و قدرت متجّلی خدا را در تو ببینم.

پدر و مادر عزیزم!

پدر و مادر مهربانم! از این‌که  نتوانستم فرزند خوبی برای شما باشم و حق فرزندی را ادا کرده باشم، معذرت می‌خواهم، از شما می‌خواهم که با شهادتم، به‌خود هیچ ناراحتی راه ندهید، که اجر بزرگی نصیبتان می‌گردد.

پدر و مادر عزیزم!

 شما چشم من، و امام قلب من است. من بدون چشم می‌توانم زندگی کنم، ولی بدون قلب نمی‌توانم زندگی کنم. از شما می‌خواهم که بعد از شهادتم قلبم را ناراحت نکنید.

پدر! خون من در برابر کتاب مقدّس خداوند هیچ ارزشی ندارد و راضی نیستم کاری کنید که دشمنان اسلام و منافقین را شاد کنید. مبادا بعد از شهادتم بگویید چرا؟ صادق
کشته شد زیرا  اوّلاً من متعلّق به شما نبودم  بلکه امانتی از طرف خداوند نزد شما بودم ثانیاً مگر من بالاتر از علی اکبر حسین(ع) هستم ؟! ثالثاً مگر خون من از جوان سیزده ساله‌ای که نارنجک به کمرش بست، و خود را  به زیر تانک دشمن برد هم خودش شهید شد و هم تانک دشمن را منهدم نمود، رنگین‌تر است. مادرجان! اگر من شهید شدم لباس رزم مرا بر تن برادرانم بپوشان تا در ادامه راه من به جبهه بروند و سنگر مرا در جبهه‌های جنگ
خالی نگذارند .

پدرجان و مادرجان! خدا می‌داند که شهادت هزاران مرتبه بهتر از داماد شدن است. و شهادت یک تولّدی است برای زندگی جاودانه. خواهرانم! خواهران مهربانم از این‌که نتوانستم برادر خوبی برای شما باشم شرمنده هستم. امیدوارم که هر بدی از من دیده‌اید و اعمال من شما را ناراحت کرده است مرا ببخشید. وصیّت من به شما و تمامی خواهران انقلابی این است که: سنگر تسخیر ناپذیر حجاب و تربیت اسلامی را از دست ندهید و در حفظ این سنگر کوشا باشید. خواهران عزیزم! بدانید که « سیاهی چادرتان از خون سرخ من کوبنده‌تر است »  ای خواهران مسلمان و انقلابی! حجاب و عفّت و پاکدامنی را سر لوحه زندگی خودتان
قرار دهید و همیشه زینب‌گونه و فاطمه‌وار زندگی کنید. وصیّت من به امّت حزب‌الله قراخیل بخصوص پایگاه بسیج ثارالله: امّت حزب الله سلاح به زمین افتاده شهید را برگیرید و در
سینه‌هاتان بفشارید و گلوله‌های این اسلحه را بر سینه‌های مستکبرین و ظالمین و دشمنان اسلام فرود آورید. جای خالی آن‌ها را در سنگر پر کنید. پشتیبان سر سخت ولایت فقیه و روحانیّت در خطّ امام باشید، که امروز ولایت فقیه قلب اسلام و استمرار حرکت انبیا است  شما باید در این خطّ باشید قدر این روحانیون پیرو خطّ امام و مخلص را بدانید. این روحانیون هستند، که اسلام را زنده کرده‌اند و همانند یک جوانه از درخت به گل تبدیل کردن. ای
جندالله در سبیل‌الله برای پیروزی خلق‌الله در انتظار بقیه‌الله با آوای کلام‌الله، با هدف لقاءالله  بفرمان روح‌الله بپا خیزید. روانه‌ی جبهه‌های حق علیه باطل گردید، کاخ ظلم ظالمان
خود فروریخته را درهم کوبید. سلاح آتشین ایمان به الله را برگیرید، و راه ننگین مخالفان الله را بکوبید. ای جوانان انقلابی و مسلمانان! نکند که در رختخواب ذلّت بمیرید، که حسین(ع)
سرور و سالار شهیدان در میدان جنگ شهید شد. مبادا در حال غفلت بمیرید که علی(ع) لنگر زمین و آسمان در محراب عبادت شهید شد. مبادا در حال غفلت بمیرید که علی اکبر حسین(ع) در راه حسین(ع) و با هدف شهید شد. به خدا پناه می‌برم که سرنوشتی بجز سرنوشت شهدا را داشته باشم. اگر صدها بار زبانم را از پشت و از دهانم خارج کنند و در مسلخ عشق به
دارم بکشند و به بدترین وجه ممکن به شهادتم برسانند هرگز دست از رهبر و امام، اسلام و انقلابم برنمی دارم و بر نخواهم داشت.

امّت حزب‌الله! در روزگاری که همه‌ی جهان زیر یوغ ابر قدرت‌ها هم‌چون اسیری در چنگال دیو صفتان، این نابکاران تاریخ قرار گرفته، و مستضعفین و محرومین جهان در زیر پای این ناجوانمردان دست و پا می‌زنند و در زمانی‌که همه‌ی جنایت‌ها و خیانت‌ها، غارتگرها و چپاولگری‌های وحشیانه همه را به‌نام حقوق بشر انجام می‌دهند و در زمانی‌که صدام‌ها،
ریگان‌ها، و بگین‌ها  ادعای مسلمانی می‌کنند و نامبارک‌ها و دیگر مزدوران‌شان فتوای جهاد  علیه انقلاب اسلامی می‌دهند و جنگی به این وسعت علیه انقلاب اسلامی راه می‌اندازند، برای یک بسیجی مخلص و جوان غیور نشستن در کنج خانه ننگ است. من نیز به عنوان تابع 
ولی فقیه عازم جبهه شدم تا شاید مسؤولیّتی که برعهده‌ام می‌باشد، انجام دهم.

ای مردم! مرگ می‌رسد چه بخواهید و چه نخواهید. جزء هیچ گروه و انجمن و دسته‌ای نباشید، مگر آن‌که در خطّ امام باشد. برادران عزیز! تنها بچّه‌های فقیر و بیچاره کشاورز هستند که در جبهه‌های جنگ حضور دارند و جبهه‌ها را گرم نگه می‌دارند تنها مردم مستضعف و طبقه سوم و چهارم هستند که پشتیبان جبهه‌ها هستند. سرمایه و سرمایه داران مفت خور و ضدانقلابند. به آن‌ها نباید رحم کرد باید سرمایه‌شان را مصادره و در جهت مستضعفین خرج کرد ای مردم! شهید شدن، گریه و زاری ندارد بلکه شکست گریه و زاری دارد سعی کنید  اسلام این دین مقدّس ما شکست نخورد و نخواهد خورد و ای انسان‌های روی زمین! همه شما روی زمین جانشین و امانت دار خداوند هستید و امانت شما همان فرزندانتان هستند. پس سعی کنید که امانت را به خود خدا  برگردانید. عاشقانه به‌دور امام بچرخید و از نورش استفاده کنید. عاشق باشید تا در امتحان عاشقان قبول شوید. امتحان ما شهادت است. چقدر شیرین است، این شربت آب حیات. شهدا بر این آشنا هستند هرجا که نگاه می‌کنم، عکسی یا اسمی از شهیدی را می‌بینم. انگار که او را می‌شناسم و با او زندگی کرده‌ام هر گلوله‌ای که به تنم  بخورد با یاد خدا ( که دردش شیرین تر از شکر است ) تحمّل کنم. اگر به جبهه  نمی‌رفتم  وجدانم ناراحت بود و از طرفی امر امام  را لبّیک نمی‌گفتم، ولی حالا خیلی خیلی خوشحال هستم. نمی‌دانم، اگر به خواست خدای تبارک و تعالی شهید بشوم لااقل کار کوچکی در حقّ  اسلام وطن عزیز انجام داده‌ام؟ با این همه خروش مقدّس، پاسدار قرآنم، چون از حریم مکتبم با خون سرخ خویش حمایت می‌کنم. پاسدار قرآنم، چون فرمانده‌ام روح الله است. پاسدار قرآنم چون پاسداری از دریای خروشان جندالله. پاسدار قرآنم، چون با تمام وجودم
می کوشم تا کتاب مقدّس خداوند را سر لوحه‌ی عمل انسان گردانم، و آن هم به همّت ولی دلیر، و کبوتر شهید و ستاره امید. در این راه و در این خط شهید خواهم شد. از شهادت باکی ندارم که آرزوی من است، معشوق و محبوب من است، برای همیشه در تاریخ حضور خواهم یافت. دیگر نخواهم مرد. ای خمپاره‌ها و توپ‌ها و تانک‌های روسی و آمریکایی، اگر هزاران بار بدنم را پاره پاره کنید هر قطره خونم  ندا می‌دهند:  
« لبیک یا امام ، لبیک یا خمینی »

امّت حزب الله! زمانی که جسدم بر دوش شما است. اگر با چشم دل بنگرید چشم بسوی کربلاست. خوشا به حال کسی که در این راه شهید بشود، زیرا از گذرگاه  و کانال  شهادت است، که راه حسین(ع) تداوم می یابد . اگر شهید شدم « دستانم  را بیرون بیاورید  تا مردم بدانند که من هیچ چیز با خودم نبرده‌ام چشمانم را باز بگذارید تا بدانند که من آگاهانه در این راه قدم  نهادم » بر سر مزارم تکه‌ای یخ بگذارید تا برایم به جای مادرم که نباید گریه کند بگرید. مشتانم را گره کنید تا کافرین بدانند که جسم و جانم نیز نخواهد گذاشت، آن‌ها حتّی لحظه‌ای به خود آرامش دهند. در پایان اگر جنازه‌ام به‌دست شما رسید مرا در گلستان روستای قراخیل ( امام زاده طاهر ) کنار شهید عزیزم سلمان حیدری دفنم نمایید. با تشکّر از همه شما.

ارادتمند حقیرتان صادق نوراللهی تاریخ 10/11/1366 روز شنبه

اگـــر باشد قــــرار آخـــــر بمیرم            دلـــم خواهد کـــه در سنــگر بمیرم
نمی خواهم کـه چون پروانه و شمع            درون شعـــله ها آخــــــر بمــــیرم
نمی خواهم که چون بوجهل از جهل            بــــری از رحــــمت داور بمـــــیرم
دلـــم خواهد بـــــرای حفظ قرآن            بــــسان یـــــاسر و بــوذر بمـــیرم

دلــم خواهد که چون گلبانگ تکبیر            بــــرای یــــاری رهــــبر بمـــیرم

 

والسّلام

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگه‌دار

 

میثم میثم
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۰۸:۲۲ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

تا جایی که در مقطعی از زمان، مسئول بسیج نوجوانان پایگاه ثارالله قراخیل برگزیده شد. ایشان در همین ایّام با بهره‌گیری از محضر درس دبیران گرامیش و با مطالعات و تحقیقات فراوانی که انجام داده بود خیلی زود راه خود را شناخت و انتخاب نمود دلبستگی وافری به نظام و انقلاب و مسئله‌ی ولایت فقیه داشت تا جایی که در فرازی از وصیت‌نامه این شهید می خوانیم ای امام، من همان‌قدر که مشتاق رفتن به جبهه‌های نبرد هستم مشتاق دیدن روی تو را دارم.

با این بینش عمیق و وسیع بود که ایشان در سال 1365 از طرف جهادسازندگی به جبهه‌های جنوب آبادان اعزام شد و بعد از 50 روز با آرامش خاطر به خانه عزیمت نمود. امّا این مدّت اندک حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل نتوانست روح بلند او را ارضا کند لذا در تاریخ 15/6/1366 از طرف سپاه پاسداران به مدّت پنج ماه عازم جبهه‌های غرب و جنوب گردید و به یاری برادران عزیز رزمنده در این مناطق شتافت. در سال 1367 که مقارن با سال چهارم تحصیل ایشان در دبیرستان والفجر حاجیکلا بود امتحانات خرداد ماه را با موفقیت پشت‌سر گذراند و با اطمینان کامل در کنکور سراسری شرکت نمود اما بلافاصله بعد از امتحان کنکور برای سومین بار عازم جبهه‌های نبرد اهواز گردید و به فاصله چند روز قبل از امضای قطعنامه 598 و آتش‌بس بین ایران و عراق در تاریخ 1/5/1367 در عملیات مرصاد، شربت شهادت را نوشید و به همراه دو تن از هم‌رزمانش  به نام‌های شهید عباس رمضانی و شهید عیسی جعفری  به دیدار معشوق شتافت. یک هفته بعد از شهادت این 3 عزیز بزرگوار، جسدشان در تاریخ 8/5/1367 به روستای شهیدپرور قراخیل منتقل گردید و در گلستان شهدا‌ی امامزاده طاهر با شکوه و عظمت خاصّی به خاک سپرده شد.

 

میثم میثم
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۰۸:۲۱ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر